تصاویر متحرک تبریک عید غدیر...

 

 

شکلک های محدثه

ادامه نوشته

عید امامت...

 

 

 

ویژه نامه عید سعید غدیر خم اغاز امامت و ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام

 

 

پــیامـک های تـبریک فــرا رســیدن عـید سـعید غدیرعيد سعيد غديرخم ,عید اکمال دین پــیامـک های تـبریک فــرا رســیدن عـید سـعید غدیر

پــیامـک های تـبریک فــرا رســیدن عـید سـعید غدیرو اتمام نعمت الهی ، عید ولایت و امامتپــیامـک های تـبریک فــرا رســیدن عـید سـعید غدیر

پــیامـک های تـبریک فــرا رســیدن عـید سـعید غدیراسدا الله الغالب حیدر کرارپــیامـک های تـبریک فــرا رســیدن عـید سـعید غدیر

پــیامـک های تـبریک فــرا رســیدن عـید سـعید غدیرمولی الموحدین حضرت علی علیه السلامپــیامـک های تـبریک فــرا رســیدن عـید سـعید غدیر

پــیامـک های تـبریک فــرا رســیدن عـید سـعید غدیر
بر
مسلمانان و شیعیان جهان مبارک باد
پــیامـک های تـبریک فــرا رســیدن عـید سـعید غدیر

 

خشکسالی حجاب...

 

چــادرت را با افتخـار بر سـر کن

بیرون بیا ..

بیا به تماشای فصل خشکسالی حجاب

بگذار قداست
چادرت دستی بکشـد بر این خزان زدگی حیا ..

بگذار کوچه و خیابان زیر گام های نجیب تو احساس غرور کند...

بگذار ببینند برگ های درخت بی عفت چگونه زیر پایت خش خش می کند

کـه بهار زیر
چادر
توســت

تو کجایی گل نرگس...

توکجایی؟ توکجایی؟

و تو انگاربه قلبم بنویسی:

که چرا هیچ نگویند

مگراین منجی دلسوز،طرفدار ندارد،که غریب است؟

وعجیب است

که پس ازقرن وهزاره

هنوزم که هنوز است

دوچشمش به راه است

ومگرازسیصد واندی ازشیفتگانش، زیاد است

که گویند:

به اندازه یک «بدر» علمدار ندارد

و گویند چرا این همه مشتاق، ولی او سپهش یار ندارد؟

http://www.ayehayeentezar.com/signaturepics/sigpic1938_33.gif


جواب امام زمان(عج):

تو خودت!

مدعی دوستی ومهر شدیدی که به هر شعر جدیدی

زهجران وغمم ناله سرایی، توکجایی؟

تو که یک عمر سرودی «توکجایی؟» توکجایی؟

بازگویی که مگرکاستی ای بد ،زامامت، زهدایت، زمحبت

زغمخوارگی ومهروعطوفت

تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تونبوده؟

چه کسی قلب تورا سوی خدای توکشانده؟

چه کسی درپی هرغصه تو اشک چکانده؟

چه کسی دست تورا در پس هررنج گرفته؟

چه کسی راه به روی توگشوده؟

چه خطرها به دعایم زکنار تو گذرکرد!

چه زمان ها که توغافل شدی و یار به قلب تو نظرکرد...

وتوبا چشم و دل بسته فقط گفتی...

توکجایی؟! وای کاش بیایی!

هرزمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی...

هرزمان بود تفاوت، تورفتی، تونماندی...

خواهش نفس شده یار وخدایت.

وهمین است که تأثیر نبخشند دعایت

وبه آفاق نبردند صدایت

وغریب است امامت

من که هستم!

توکجایی؟

توخودت کاش بیایی

به خودت کاش بیایی...!

 

شهادت امام جواد (ع)...

 

نهمین ستاره‏ ی روشن، قصد دیاری دور می‏کند و از همه سو
شهردر خاکسترِ عزا غوطه می‏خورد.

آسمان، مچاله می‏شود و بر خاک می‏افتد و ستاره‏ ها تک تک
خاموشیِ خویش را تجربه می‏کنند.


تمام پنجره ‏ها راه باز شدن را از یاد برده‏ اند و گام‏های
خسته، راهی راهی دور می‏شوند. سیاه پوشان عزادار بر سر می‏کوبند
و اشک می‏ریزند و نفس‏ها، بریده بریده از سینه سر بر می‏آورند.

کبوتران سربریده در خون می‏چرخند و بال می‏گیرند و هنوز
خاک بوی بهاره ای پرپر می‏دهد. گلدسته‏ های بالا آمده از راستای
خاک، خورشید را به زمین می‏کشانند و حرم، در منشوری از رنگ‏های
آسمانی غرق می‏شود و صدای ضجه ‏های پی در پی، خوابِ آرام شهر را می‏شکند.


دستی کجاست تا آسمان را بر سر بکوبد و زمین و زمان را در هم بریزد؟
دستی کجاست تا دهانِ باز دقایق را از خاک ندامت پر کند؟

دستی کجاست تا گیسوی پریشانِ باد را در مشت
بفشارد و چنگ بر چهره‏ی خاک بکشد؟

این پیکر ملکوتی کیست که در شهر تشییع می‏شود و همراه
با دردهای نهانی، از اعماق شب فریاد بر می‏آورد؟

این سرشانه‏ های کیست که زیر بار اندوه، رنگین
کمان‏های سوخته را تا آسمان عروج می‏دهد؟

شمع ‏های سوخته، دعاهای مستجاب شده، چشم انداز اشک‏های ریخته
و تنهایی ممتد، همه و همه سرآغاز یک شب تا
همیشه ماندگار و تاریک را نشان می‏دهد.

بهار در شاخه‏ های خشک درختان جان می‏دهد و پاییز رو به رسیدن است.
برگریزان همیشه ‏ی تاریخ همراه با یک شب طولانی آغاز می‏شود.


صدای ضجّه‏ی شهر، گوش تاریخ را کر خواهد کرد و دستی نیست
تا این صفحه ‏ی عزادار را ورق بزند؛

صفحه ‏ای از تاریخ که در تاریکی شب ورق می‏خورد، صفحه‏ ای که در آن
شکوفه‏ های نشکفته در دست‏های باد پرپر می‏شوند، صفحه‏ای که در آن
ستاره ‏ها یک به یک راهی دیاری دور می‏شوند؛

و این نهمین ستاره‏ ی در حال عروج است.

چشم انتظاریم...

خورشید در غروب آدینـــه خُرد شد بیا بیـا
دنیا از این همه کینــــه خُرد شــد بیا بیـــا

عمری‌ست در انتظار ظهورت نشسته‌ایم
در انتظــــار چشم آئینه خُــرد شد بیا بیـا

بشنو عزیز حدیثِ دلِ شیــدای عاشقـان
دل در قفــــس سینــه خُرد شد بیــا