تصاویر متحرک و ثابت ویژه میلاد...





![]()











![]()







یا امام زمان ....
امروز جمعه نیست ...
" آقای " من ...
قرار نیست که فقط غروبهای " پنجشنبه " تا غروب " جمعه "
سراغت را بگیریم ...
قرار نیست فقط " جمعه ها " انتظار " ظهورت " را بکشیم ...
آری ...
" شنبه " هم می شود از " دوریت " ناله سر داد ...
" یکشنبه " هم می شود " انتظارت " را کشید ...
" دوشنبه " هم می شود دنبال " گمشده " گشت ...
" سه شنبه " هم می شود با " آقا " درد دل کرد ...
" چهار شنبه " هم می شود به خاطر " آقا " گناه نکرد ...
یا بن الحسن
دوریت " درد " بی " درمان " است 
ای " پسر فاطمه "
امروز " جمعه " نیست اما ... " دلم " برایت " تنگ " است 
السلام علیک یا ابا صالح المهدی ( عج )



تا سپیده دم فرج چند نافله باقیست ؟ 
رکعتی به ظهور و رکعتی به حضور 

اللهم عجل لولیک الفرج


این جمعه هم گذشت و تو آقا نیامدی
فصل خزان گذشت و تو آقا نیامدی


هر شب بگویم این سحرم با تو پا شودباز
هم سحر گذشت و تو آقا نیامدی


هر لحظه دل مسافر بر جمکران شودباز
هر سفر گذشت و تو آقا نیامدی


سال ها ز پشت یکدگر آیند و می روندصبرم
ز حد گذشت و تو آقا نیامدی


امّید زنده بودنم آن وصل روی توستجانم
ز لب گذشت و تو آقا نیامدی


ترس از ندیدنت به غم اکبرم رساندکار
از جنون گذشت و تو آقا نیامدی


از فرط دوریَت همه دم دیده پر نم استاشکم
زخون گذشت و تو آقا نیامدی


در راه تو زجان و دلم مایه می نهمآب
از سرم گذشت و تو آقا نیامدی


ترک از تعلقات جهان می نموده امدل
از جَنان گذشت و تو آقا نیامدی


غایت به زندگی من آن وصل کوی توست این
عمر من گذشت و تو آقا نیامدی



(الهم عجل الولیک الفرج)


هرجمعه که می آیدو می رود دلم میگیرد
تقویم دلم به جمعه می رسد دلم میگیرد
تکرار همین قصه ننوشته عصر جمعه است
این حالت دلگیر... همین که بد دلم میگیرد
این حس عجیب مطلقا دست خودم نیست ولی
هرکس سخن از هجر تو می زند دلم میگیرد
شرمندگی بعد گناهم به خدا یک سر و سری دارد
هر دفعه دلت همین که بشکند دلم میگیرد
هرجمعه دعای ندبه یک خط غزل و آخر کار
نام تو به لب همین که می برد دلم میگیرد
خورشید ورای ابر غفلت دل من حساس است
باران که به پنجره, به شیشه زد دلم میگیرد
هر روز دلم به جمعه وصل خوش است و اما 


کاسه ی صبرم دگر لبریز شد آقا کجاست؟
این بهار زندگی پاییز شد آقا کجاست؟
سالها دنبال ذکری خاص گشتیم آخرش…
بهر بیماری ما تجویز شد: آقا کجاست؟
بُرده داغ هجر او من را به کنج خانه ام
کار من از این و آن پرهیز شد آقا کجاست؟
آنکسی که لطف او بر این دلم تابید و بعد…
…با نگاهش بنده ی ناچیز شد آقا ، کجاست؟
عصر غیبت در قنوت وتر جای ذکرها
بر لب هر عاشق شب خیز شد : آقا کجاست؟
عده ای در آخر هفته پیِ خوشحالی اند
جمعه ها برما چه حزن انگیز شد ، آقا کجاست؟
بسکه دم از او زدم این دل گرفته بوی او
سر درِ ویرانِ دل، آویز شد : آقا کجاست؟
مثل او وقتی که خواندم روضه ی شیب الخضیب
این زمینِ قلب ، حاصلخیز شد، آقا کجاست؟
تا که زهرا پشت در فرمود مهدی جان بیا
ذکر دیوار و در و قرنیز شد: آقا کجاست؟





این جمعه هم از دیدن رویت خبری نیست
دیگر نفســــم هم، نفــسِ معتـــبری نیست
رد می شـــــود این جمعه و تا لحظه آخر
از آمـــــدن سبــز تو امـــــا اثری نیست
ای شــــاه کلــــیدِ همـــــه قـــفلِ قفس ها
مرغان قفس را تو نباشی که پری نیست

ای آشنای غربت جمعه ظهور کن
یک مرتبه زکوچه ما هم عبور کن
حک شد به روی بال قنوت نمازمان
این خواهش قدیمی: آقا ظهور کن


توکجایی؟ توکجایی؟
و تو انگاربه قلبم بنویسی:
که چرا هیچ نگویند
مگراین منجی دلسوز،طرفدار ندارد،که غریب است؟
وعجیب است
که پس ازقرن وهزاره
هنوزم که هنوز است
دوچشمش به راه است
ومگرازسیصد واندی ازشیفتگانش، زیاد است
که گویند:
به اندازه یک «بدر» علمدار ندارد
و گویند چرا این همه مشتاق، ولی او سپهش یار ندارد؟

جواب امام زمان(عج):
تو خودت!
مدعی دوستی ومهر شدیدی که به هر شعر جدیدی
زهجران وغمم ناله سرایی، توکجایی؟
تو که یک عمر سرودی «توکجایی؟» توکجایی؟
بازگویی که مگرکاستی ای بد ،زامامت، زهدایت، زمحبت
زغمخوارگی ومهروعطوفت
تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تونبوده؟
چه کسی قلب تورا سوی خدای توکشانده؟
چه کسی درپی هرغصه تو اشک چکانده؟
چه کسی دست تورا در پس هررنج گرفته؟
چه کسی راه به روی توگشوده؟
چه خطرها به دعایم زکنار تو گذرکرد!
چه زمان ها که توغافل شدی و یار به قلب تو نظرکرد...
وتوبا چشم و دل بسته فقط گفتی...
توکجایی؟! وای کاش بیایی!
هرزمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی...
هرزمان بود تفاوت، تورفتی، تونماندی...
خواهش نفس شده یار وخدایت.
وهمین است که تأثیر نبخشند دعایت
وبه آفاق نبردند صدایت
وغریب است امامت
من که هستم!
توکجایی؟
توخودت کاش بیایی
به خودت کاش بیایی...!


خورشید در غروب آدینـــه خُرد شد بیا بیـا
دنیا از این همه کینــــه خُرد شــد بیا بیـــا
عمریست در انتظار ظهورت نشستهایم
در انتظــــار چشم آئینه خُــرد شد بیا بیـا
بشنو عزیز حدیثِ دلِ شیــدای عاشقـان
دل در قفــــس سینــه خُرد شد بیــا





پرسيدمش امامم تا کي جدايــي از تو
گفتا مگر بديدم حتي وفايــــــي از تو
گفتم که لايقم کن درخواب بينمت من
گفتا زخود برون شو بيدار بينمت من
گفتم که هجــررويت آتش برارد از دل
گفتا مگرگنــــاهان باقي گذارد از دل
گفتم بسان خورشيد ازابر غم برون آ
گفتا که من عيانم ازخواب دل برون آ
السلام عليک يا ابا صالح المهدي 