

جالب است!
زنـــی با روسری آب رفته...
پیــــرزنـی با کفش پاشنه هفت سانتی...
دختـــر جـوانی با لباس های تنگ...
جـــالــــب است!!!
میان این همه رنگ و لعاب چشم آدم به دختری می افتد که رنگ ندارد، اما بیشتر میدرخشد...
هی فکر میکنم...فکر میکنم این آدم علاوه بر ایمان یک چیز دیگر هم دارد که بقیه ندارند و آن

فقط کمی اعتماد به نفس است...
اعتماد به نفسی که تو نداری و برای ارضای حس خود کم بینی،خودنمایی میکنی...
یا شاید خودشفتگی مزمنی! که داری برای ارضای این حست است...
دوست داری خود را بالا ببری...
یکم به چشم بیایی...دیده شوی...
من نمیگویم این کارها کارهای آدم عقده ایست نه! کار آدمیست که میخواهد اظهار وجود کند...
خانوم عزیز این راهش نیست...
تجدید نظر کن...به امتحانش می ارزد...



وقتی دست هایت را ،
نذر مرتب کردن حجابت می کنی ...
وقتی چشم هایت را بر حرام می بندی ...
وقتی با آهنگ نجابت و وقار ...
از جاده تلخ گناه
پیروزمندانه میگذری ...
وقتی پاکی وجودت را ...
از نگاه های چرکین می پوشانی !
آنگاه ; پیشکش توست بلندای آسمان ها
که حجابت آسمان است
و خودت از جنس ماه ...



