به شهدا بگو ... حرفای دلت رو ... دلتنگی هات رو ...

 
 
عصر غربت لاله هاست ، اينجا كسي ديگر از شهيدان نمي گويد
از آنان كه تلاطمي هستند در اين دنياي سرد و سكوت
ما بعد از شما هيچ نكرديم ، چفيه هايتان را به دست فراموشي سپرديم وصيت نامه هايتان را نخوانده رها كرديم.
پلاكهايتان را كه تا ديروز نشاني از شما بود امروز گمنام مانده است .
كسي ديگر به سراغ سربندهايتان نمي رود و ديگر كسي نيست كه در وصف گلهاي لاله شاعرانه ترين احساسش را بسرايد و بگويد چرا آلاله آنقدر سرخ است
چرا كسي نپرسيد مزار باكري كجاست ؟؟؟
چرا وقتي گفتيم : يك گردان كه همگي سربند يا حسين ( ع ) بسته بودند شهيد شدند كسي تعجب نكرد چرا وقتي گفتند : تني معبر عبور ديگران از ميدان مين شد شانه اي نلرزيد
 
چرا نمي دانيم شيمايي چيست و زخم شيميايي چقدر دردناك است و چطورمي شود
 
يك عمر با درد زيست نمي دانم كه چرا كسي نپرسيد چگونه خدا خرمشهر را آزاد كرد !!!!
 
اي شيهدان ما بعد از شما هيچ نكرديم
آن نداي ياحسين ( ع ) كه ما را به كربلا نزديك و نزديكتر مي كرد ديگر بگوش نمي رسد.
يادتان هست كه گفتيد سرخي خونمان را به سياهي چادرتان به امانت مي دهيم .
ما امانت دار خوبي نبوديم و خونتان را فرش راه رهگذاران كرديم.
يادتان هست هنگامي كه گفتيد :
 
رفتيم تا آسماني شويم و شما بمانيد و بگوييد كه بر ياران خميني ( ره ) چه گذشت
 
آري بسيجيان و شهيدان زنده امروز ما
مي دانم كه از آن روزي كه تمام شهيدان را بدرقه كرديد و برگشتيد دلهايتان را
در سنگرها جا گذاشتيد مي دانم كه هنوز هم دلهايتان هواي خاكريزهاي جنوب را مي كند
و مي دانم كه ديگر كسي از بسيج نمي گويد
ولي بدانيد كه تا شما هستيد ما مي توانيم از همت بشنويم
و از خاطرات حسين خرازي لذت ببريم
تا شما هستيد ميدانم كه رهبر تنها نيست
و تا شما هستيد تنها عشق تنها مياندار اين عرصه است ......
 
ما مانديم تا امروز از آنان بگوييم
 
و فرياد برآوريم «‌ ما از اين گردنه آسان نگذشتيم ای قوم »
ما مانديم كه نه يك هفته بلكه سالهاي سال از آنان بگوييم.
چرا كه خون آنان است كه مي تپد
و يادمان نرود كه اگر امروز در آسايش زندگي مي كنيم مديون آنانيم.
مديون حماسه هايي كه آنان آفريدند.
يادمان نرود كه ما هنوز بايد جواب بدهيم كه :
 
بعد از شهدا چه كرديم  بعد از شهدا چه كرديم ...